زینت پدر...

جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است

که ردیفش همه دلتنگ توام می آید...

 

+ ............دلتنگ توام             .......... دلتنگ توام 

   ............. دلتنگ توام           ............ دلتنگ توام 

  ...............دلتنگ توام          ............... دلتنگ توام 

  ................ دلتنگ توام        ................ دلتنگ توام 

 

+اللهم عجل لولیک الفرج 

زینت پدر......

من اينجا بس دلم تنگ است و هر سازي كه ميبينم بدآهنگ است.

بيا ره توشه برداريم،قدم در راه بي برگشت بگذاريم.

ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است؟!

چقدر كه بعضي شعرا خوبن. دلت ميخواد همش با خودت تكرار كني.

يعني ميشه يه شب جمعه بياد كه دلمون تنگ نباشه؟ كه از ته دل خوشحال باشيم؟

دلم تنگه. من افسرده نيستم اما شب جمعه بلا استثنا دلم در آستانه ي تركيدن قرار ميگيره.

خدا رو شكر. 

زینت پدر......

حالم به هم میخوره از آدما. از بی معرفتیشون. خوب شد یه سری 

اتفاقا افتاد که خیلیا رو بشناسم. دلم میخواد مثل جری سلینجر 

(نویسنده آمریکایی)تو فیلم rebel in the rye یه حصار بکشم

دور خونم؛حتی نه فقط خونه بلکه کل دنیام تا هیچ کسو نبینم و 

کسی هم بم دسترسی نداشته باشه. 

دیگه از هیچ کس توقعی ندارم حتی اون کسی که خیلی دوسش 

داشتم هم به بلک لیست ذهنم پیوست!! 

خدایا بازم بم ثابت کردی جز خودت رو هیشکی حساب نکنم. 

" و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد"

 

زینت پدر......

بعضی وقتا لازمه خیلی ساده بگی دوستت دارم..چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 15:16 دیروز بعد از ظهر واقعا حالم بد بود. حال روحی. زده بودم به سیم آخر گفتم دیگه نمیخوام باش باشم.تو این ده سال مگه چه نفعی از وجود هم بردیم که بخوام ادامه بدم. بعدم من خودم تو درس و زندگیم میلنگم  اونوقت یکی دیگه هم بیاد هی بگه نمیتونم و نمیشه واقعا غیر قابل  تحمل میشه وضعیت. ساعت 6 از دانشگاه برگشتم و زودتر از همه  خوابیدم.شب خواب نسبتا بدی دیدم و تو خواب کلی گریه کردم.گریه  واقعی. در حدی که از شدت گریه از خواب پریدم و بقیه گریمو تو بیداری  ادامه دادم. فکر نکنم تا حالا تو عمرم اینقدر گریه کرده باشم. نوتیفیکیشن چتشو میوت کرده بودم تا دیر به دیر جوابشو بدم و پیاماش رو صفحه  گوشیم نیاد. از اون ور دم به دقیقه موبایلمو چک میکردم که پیام داده یا  نه. اصلا به طرز ناشیانه ای احمق شده بودم. آخه صبحش که جواب پیام  شب قبل ترشو داده بودم جواب داد بعد من یه سوالی کردم که اون  مجبور میشد از اول توضیح بده واسه همین گف بیخی.فکر کردم دیگه حوصله بحث کردن باهامو نداره و دلش نمیخواد حرف بزنه.  منم گفتم دیگه بش پیام نمیدم. ولی دیشب همونجور که داشتم با تمام وجود آبغوره  میگرفتم گفتم یعنی میشه فردا پیام بده. اصن دلم به حال خودم سوخت. وابستگی بد دردیه. بدترم میشه  وقتی تبدیل میشه به دلبستگی. فرداش که میشه امروز از صبح تقریبا با زینت پدر......ادامه مطلب

این چه وضشه :|

سه شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۵ | 18:36

moniz |

زینت پدر......

چرا عاخه؟؟دوشنبه ششم شهریور ۱۳۹۶ | 14:16 خسته شدم ازین زندگی بی برنامه. هیچ وقت یه برنامه ی ثابت و  درستی نداشتیم. همیشه نزدیک عید که میشد تو مدرسه همه از هم  میپرسیدن عید شما کجا میرین؟ من هیچ وقت جواب مشخصی نداشتم.  یعنی هیچ وقت نشده از قبل برنامه ای داشته باشیم که فلان موقع  میریم فلان جا. خسته شدم از این که همیشه رو هوام.  بعد از یه عمری میخواستم برم پیش دوستم از بی برنامگی و سر در گمی ص زینت پدر......ادامه مطلب

dream untill your dream come true :)

دوشنبه ششم شهریور ۱۳۹۶ | 14:29

moniz |

زینت پدر......

این چه وضشه :|

سه شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۵ | 18:36

moniz |

زینت پدر......

helllow! سه شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۶ | 18:40 سلااااام.عیدتون مبارکککک و  در ادامه ازین دعاهای کلیشه ای نثارتون :) امسال به آرزوی دیرینم رسیدمممم. شروع 96 واسم عاااالی بود. دومین روزش جانانِ جانم و دیدم بعد از 7 سااااااال. یعنی نمیتوووونم وصف کنم چه حسی بود. در همین حد بگم که وقتی گفت دارم میام سجده زینت پدر......ادامه مطلب

بیا

یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۶ | 11:7

moniz |

زینت پدر......